به عنوان دانش آموزی که بیش از پنجاه درصد زندگی‌‌اش درگیر وزارت اموزش و پرورش بوده است؛ و درتمام این مدت دانش آموزی برتر به شمار می‌رفته، چندین نقص بزرگ و اساسی آموزش و پرورش کشورم را لیست می‌کنم. 
هروقت به این لیست نگاه می‌کنم؛ متوجه می‌شوم که من به خاطر ذهن قدرتمند، کنجکاوی و روحیهٔ پرسشگری که داشتم؛ قربانی این نقص‌های خطرناک سیستم آموزشی نشدم؛ و دیگران که بیشتر مطیع و سربه‌زیر بودند؛ متاسفانه در این دام‌ها گرفتار شدند و در میدان رقابت به من باختند…

بدون تعارف، علت این ویژگی‌های خاص خودم را در پست دیگری کاملا تحلیل خواهم کرد و آنجا خواهیم دید که باهوشی یک کودک تا چه اندازه به نحوهٔ تربیت و پرورش او بستگی دارد. 
اما نقص‌های آموزش و پروش: 

۱_آموزش حافظه‌محور، در صدر مشکلات! 

یکی از بدترین روش‌های یادگیری، یادگیری طوطی وار است. 
 به طرز کاملا مایوس‌کننده‌‌ای هر روز این نوع یادگیری را در کلاس‌های درس مشاهده می‌کردم. 

من زمانی فکر می‌کردم خیلی باهوش هستم که می‌توانم به هرنوع سوال سخت و پیچیدهٔ درسی جواب درست بدهم؛
اما الان متوجه می‌شوم علت این موضوع آن بوده که فقط من درس را درک می‌کردم و بقیه تنها آن را ازبر می‌کردند! 

آموزش و پرورش ایران، آموزش را اینگونه معنا می‌کند: 
جای‌گیری مطالب در حافظهٔ مخاطب!
البته در سال‌های اخیر این دید در اسناد بالادستی عوض شده‌است؛ اما درعمل همچنان حافظه‌گرایی در اکثریت مدارس و کلاس‌های درس مشاهده می‌شود و چیزی عوض نشده.

 ضروری‌ترین چیز در آموزش درک و فهم است. 
از نظر من، مطالبی که بدون فهم در حافظهٔ ما نقش می‌بندند؛ هیچوقت وارد جریان تفکر ما نمی‌شوند و ناکارآمد باقی می‌مانند. 

نحوهٔ تدریس و ارزشیابی اکثریت معلمان به این شکل است: 
دانش آموزی متن کتاب را قرائت می‌کند. 
معلم سوالات مربوط به پاراگراف‌ها را بیان می‌کند. 
دانش آموزان این سوالات را کنار هر بند یادداشت می‌کنند. 
شب قبل از امتحان دانش آموز سوالات و جواب‌های مربوطه را به حالت جدول ضربی حفظ می‌کند. 
در جلسهٔ امتحان چه بسیارند دانش آموزانی که جواب آن‌ها به یک سوال امتحانی، مربوط به موضوعی کاملا متفاوت است! 
در بهترین حالت کپی متن کتاب در قسمت پاسخ نوشته شده است. 
بدون هیچ تغییری! 

چون دانش آموز دو چیز را ابدا درک نمی‌کند: 
سوال از او چه می‌خواهد و او درجواب چه می‌گوید! 

 اکثر دانش آموزان در کشور ما توانایی آن را ندارند که سوالات مربوط به یک پاراگراف از کتاب درسی را استخراج کنند و برای این کار وابسته به معلم هستند. 
درواقع کارکرد اصلی معلم همین است: 
گفتن سوالات کتاب! 
این درمورد دروسی مثل مطالعات اجتماعی،تاریخ، و. بیشتذ صدق می‌کند.

در دروسی مثل ریاضی نیز دانش آموزان فهمی از مسائل ندارند و ترجیح می‌دهند راه‌حل را حفظ کنند.


در طول سال‌های تحصیلم هیچوقت سوالات مربوط به پاراگراف‌ها را یادداشت نکرده‌ام. و همیشه تعجب می‌کردم که معلم چرا تاکید دارد آن‌ها را بنویسیم! 

چون به‌ راحتی پاراگراف را می‌خواندم و در حین امتحان اگر سوالی مربوط به آن پاراگراف بود؛ متوجه ارتباط آنها می‌شدم.

این به خاطر فهمیدن مطلب بود.
حتی در جواب دادن به سوالات نیز از ادبیات و جمله‌های خودم بهره می‌گرفتم؛ و شاید سماجت عجیبی در استفاده نکردن از جملات کتاب داشتم. 

تاکید بر حافظه به جای فهم و ادراک بزرگترین، منفورترین و مخرب‌ترین و شاید بنیادی‌ترین مشکل آموزش و پروش ایران است. 

ادامه دارد…

امین سرابی 


قسمت دوم. 

۲. مدرسه، کشتارگاه خلاقیت

خلاقیت را به صورت توانایی نگرش و عملکرد بکر تعریف می‌کنم. 
در شیوهٔ آموزشی فعلی کشورمان، خلاقیت دانش آموزان سرکوب می‌گردد. 

نکته اینجاست که این کشتار خلاقیت، به‌صورت واضح و آشکار نیست؛ بلکه آرام و تدریجی است. 
دانش آموز در طی سال‌های تحصیل، کم کم این موضوع را می‌پذیرد که همرنگ دیگران بودن و رفتار استاندارد بهترین گزینه است. 

خلاقیت یک مهارت ذهنی است و افراد می‌توانند آن را آموزش ببینند. 
متاسفانه خلاقیت در کلاس‌های درس ما بسیار کم مشاهده می‌شود. 
من، در این همه مدت تحصیل، تنها در کلاس انشا شاهد خلاقیت بوده‌ام و در دیگر کلاس‌های درسی، آموزش مبتنی بر حافظه راه را برای هرگونه نگرش نو بسته است. 
حتی در کلاس انشا نیز این پدیده بسیار نادر است! 
متونی که دانش‌آموزان می‌نویسند اکثرا از اینترنت برداشته می‌شود و حتی متون خودشان نیز کلیشه‌ای و فاقد زاویهٔ دیدی تازه است. 

معلمان شاید خلاقیت دانش‌آموزان را تحسین کنند؛ اما مشکل اینجاست که تفکر خلاق به عنوان مزیت جانبی در نظر گرفته می‌شود و نه یک هدف آموزشی. 
در نتیجه دانش‌آموز احساس نیاز به خلاقیت نمی‌کند و انجام تکالیف و نمره‌های خوب را کافی می‌داند. 

برای مثال در همان درس انشا، دانش‌آموزی که می‌تواند در نیم ساعت، با کپی یک متن زیبا از اینترنت بیست بگیرد؛ چرا باید دوساعت برای نوشتن یک متن جالب وقت صرف کند؛ وقتی قرار است بین این دو حالت تفاوتی نباشد؟ 

خلاقیت یعنی پویایی مغز؛ و چنانکه قبلا در تئوری مغز گفتیم، در حالت کلی مغز تمایل به فعالیت اضافی ندارد مگر آنکه لذت و یا رنجی در کار باشد. 

وقتی خلاقیت یک ارزش محسوب نمی‌شود و بود و نبود آن فرق زیادی ندارد؛ 
انتظار نداشته باشیم که ذهن کودکان در مدرسه مسخ نشود. 


امین سرابی

قسمت سوم و پایانی


۳. کیفیت آموزش دیدن و پرورش یافتن! 

بعد از دو مطلب قبل درمورد تاکید برحافظه و کشتارخلاقیت، حال در این پست بیشتر از قبل به خروجی آموزش و پروش می‌پردازم؛ 
با این توجیه که این سیستم مسئولیت دارد نیروی انسانی سازنده و کارآمد و شهروندان شایسته تربیت کند یا اینکه آن‌ها را برای مراحل بعدی آموزش آماده‌تر کند؛ پس بهترین راه قضاوت درمورد آن، خروجی‌های آن است. 

روی دانش‌آموزی فرضی که کم‌کم درحال اتمام دوران مدرسه است تمرکز کرده‌ام. 

مثال‌های زیادی هم برای بعضی ادعاهایم آورده‌ام؛ به راحتی در مقابل چند دبیرستان دولتی می‌توانید همهٔ آن‌ها را آزمایش کنید. 



اما ویژگی‌های یک دانش‌آموز که امسال اولین مدرک تحصیلی‌‌اش را دریافت خواهد کرد:

الف) دید علمی و حساسیت علمی ندارد. 
استدلال گرا نیست.

ب) بدیهیات علمی را متوجه نشده است. 
برای مثال: 

نمی‌تواند تفاوت مابین انرژی و ماده را به‌درستی توضیح بدهد. 
نمی‌تواند گرما را تعریف کند. 
مفهوم بی‌نهایت را درک نکرده است. 
پنج سلسله اصلی جانداران را نمی‌داند. 
فرق جاندار و جانور را نمی‌داند. 
معمولا قادر نیست حتی چندکلمه انگلیسی حرف بزند
(بعضا حتی اگر کلاس زبان هم رفته باشد!) 
نمی‌تواند اصول و فروع دین را به‌درستی بشمارد! 
ترتیب امامان شیعه را نمی‌داند. 
در روخوانی قرآن مشکل دارد. (بدون صوت و لحن) 
الفبای فارسی را بلد نیست. 
حتی بعضا الفبای انگلیسی را نیز درست به یاد ندارد!
(در برابر تمایل شدید به گذاشتن علامت‌های تعجب زیاد مقاومت می‌کنم!) 

عذاب آورترین بخش ماجرا، آن موردی که من با دیدنش شرم عجیبی احساس می‌کنم و واقعا، واقعا و واقعا بسیار اسفناک است و پیشنهاد می‌کنم سی ثانیه روی آن فکر کنید: 
این دانش آموز در روخوانی متن فارسی هم مشکل دارد! 

و جالب‌تر جمله بندی‌های خود آن دانش آموز است هنگامی که دست به قلم می‌شود! 
(انشاهایشان را بخوانید.) 

نکته: دومورد آخر در افرادی که زبان مادریشان فارسی نیست، نمود بیشتری دارد؛ هرچند در بین فارسی زبان‌ها هم بسیار دیده می‌شود. 

ج) آموزش ایدئولوژیک دیده است و درنتیجه دانش سانسورشده دارد. 
درمورد نظریه تکامل چیز زیادی نمی‌داند. 

د) اکثر کنکوری‌های هرسال، همین نوع دانش‌آموزان هفده یا هجده ساله هستند. 
حال بیایید با این حقیقت کنار بیاییم که میانگین درصد داوطلبان کنکور در دروس مختلف حدود پانزده درصد است! 
(این قسمت نیاز به آزمایش ندارد! به آمارها نگاه کنید.) 

هرچند که کنکور معیار خوبی برای سنجش علمی نیست؛ ولی به هرحال انتظار ما از کسی که دوازده سال در کلاس درس نشسته است، بیشتر از اینهاست! 

اگر باور هرکدام از موارد بالا سخت بود؛ شما را به آزمایش آن‌ها دعوت می‌کنم. 
به یک دبیرستان معمولی سر بزنید! 

 

امین سرابی
#As7091


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله تخصصی جراحی زیبایی Brad باربری رودخانه ماه WALLPAPER لایسنس رایگان خرید کتاب Sandra دانلود تحقیق پیچک دیوار